۱-وقتی تابستون تو مدرسه با بهار قرار گذاشتیم که همو ببینیم و اون تولدم رو یادش بود و برام کیک گرفت.
۲-موقعی که از ساعت ۸ تا ۱۱ با یگانه از هر دری حرف میزدیم و میخندیدیم.
۳-وقتایی که یگانه باعث میشد حس کنم که یه نفر کنارمه
۴-وقتی موهام رو رنگ کردم
۵-وقتی سلین رو بغل کردم
۶-وقتی پونیو اونیم شد
۷-همه ی وقتایی که با ثنا حرف میزدم و توشون خل بازی در میاوردیم. (به جز وقتایی که زار زار گریه میکردیم)
۸-وقتی کاتن رو دوباره پیدا کردم
۹-وقتی رفتیم کرج و تونستم ژی رو ببینم
۱۰-ترم هایی با تیچر عطاران کلاس داشتیم و از خنده جر میخوردیم
۱۱-وقتی ویلی ونکا به بیان برگشت و من تونشتم باهاش آشنا شم
۱۱(۱۲)-وقتی وبم یه ساله شد
۱۱(۱۳)-وقتی رفتیم بانک کتاب و من مانگا گرفتم
۱۱(۱۴)-وقتی گفتن میخوان توی بانک کتاب یه کافه درست کنن
۱۱(۱۵)-وقتی عکس میتسوری رو دیدم:>
۱۱(۱۶)-وقتی یهویی بهار رو بغل میکردم
۱۱(۱۷)-همه ی وقتایی که بارون میبارید