۲ مطلب با موضوع «افکار-» ثبت شده است

شاید

شاید اگه من، ′رها′ نبودم میتونستم واقعا آزاد باشم.

شاید میتونستم دوباره از ته دلم بخندم.

شاید میتونستم دوباره بزارم که موج های دریا با پاهام برخورد کنن.

شاید میتونستم دوباره از راه بغل ارتباط بگیرم.

شاید میتونستم دوباره کیوت باشم و ذوق کنم.

شاید میتونستم دیگه بین حرف های قلب و مغزم گیر نکنم.

شاید میتونستم که دیگه هرگز نگم ′شاید میتونستم′.

-رها

#خزعبلات

  • ۱۶
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • 𝓜𝓲𝓴𝓪 ‌‌
    • پنجشنبه ۱۳ مرداد ۰۱

    متاسفم..برای خودم..

    یکشنبه با یکی از دوستام دعوام شد،

    کل شب ذهنم درگیرش بود و فکر میکردم

    که فردا قراره کلی فحش ازش بشنوم

    و بهم بی محلی کنه.

    انتظار داشتم فردا به طرز دردناکی قلبم رو

    بشکنه و تنهام بزاره،حتی شب انقدر بهش فکر

    کردم که قراره بعدش طوری که انگار اصلا وجود

    نداشتم فراموشم کنه نتونستم بخوابم.

    امروز دیدمش،اومد بغلم کرد و بهم

    گفت″ببخشید..من یکم زیادی بی عقل شده بودم″

    اون لحظه من فقط سکوت کردم..انگار نمیدونستم

    چی باید بگم ناراحت شدم چون کامل نشناخته بودمش

    اما سعی کردم بهش نشون ندم چون حتما

    فکر میکرد به خاطر ′اون′ ناراحتم.

    پس فقط بهش گفتم اشکالی نداره منم بی عقل بودم.

    بعد که اومدم خونه تمام مدت به ′خودم′ فکر کردم.

    اینکه مغزم پر شده از تیکه و بی محلی و فراموش 

    شدنای بی رحمانه.

    فقط میتونم بگم...برای خودم متاسفم که

    با آدمایی بودم که درونشون چیزی جز کینه

    و نفرت نبود و باز هم برای خودم متاسفم

    که اونقدر باهاشون بودم که مهربونی یادم رفت.

    #خزعبلات

  • ۳۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • 𝓜𝓲𝓴𝓪 ‌‌
    • دوشنبه ۱۰ مرداد ۰۱
    سیلی از رنگ‌ها در یک نقطه ،
    بنفش مات.
    بدن بی‌جان ،
    شسته شده و پریده رنگ،
    همچون مروارید.
    در حفره یک صخره،
    گویی موج‌ها با وسواس ،
    تمام دریا را در آن گودال
    به چرخش وامی‌دارند.
    نقطه کوچکی به اندازه یک حشره،
    چون نقطه عذاب
    روی دیواره صخره
    پایین می‌خزد .
    قلب خاموش می‌شود .
    دریا به عقب می‌لغزد .
    آینه‌ها هزار تکه می‌شوند .
    _سیلویا پلات_
    موضوعات